شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
نـا امـیـدی نـبـود نـزد گــدایـان حـسـن دست ما را بـرسـانـیـد به دامـان حسن نشنیده استکسی خواهش روزی ازمامیرسد روزی ما صبح وشب ازخوان حسن
حاجتم نیست دراین شهربه احسان کسی عـادتـمدادهخـداونـد بهاحـسـانحـسن
نشکند گوشهای از نان کسی را همه عمرآنکه یکروز نمکگیر شد ازنان حسن
بنـویـسید جذامی زمینخـورده نشـست سریک سفـره کـنارلـب خـندان حسن حُسن رفتار چنان داشت کهاز رحمت اومرد شامی شده یکباره غزلخوان حسن
حرف او را نخریدند سپاهش غم نیست آمده خیل مـلک گوش بهفـرمان حسن
سفرایش همه رفتندویکی بازنگـشتت در عوض این همه نوکر همه قربان حسن
وبـدانـند هـمه کـوفه صفـتهایزمان که فـروشی نـبود عـشقمـحـبّانحسن میرسد صبح ظهوری که بناخواهدشد مثل ایـوان نجـف گـنـبد وایـوان حسن